چند روزیست در حال ماموریت تهران هستم و امشب بعد از سپری کردن یک روز خسته کننده و پر ترافیک در خوابگاه مشغول انجام یک سری کارهای مالی و اداری هستم .

از سر شب پشه ای دور و برم تاب می خوره اما خدا وکیلی سعی نکرد نیشم بزنه ، نمیدونم چرا شاید بخاطر سردی هوا حال نداره ، اولین بار بود با پشه ای برخورد می کردم که بر عکس تمام پشه هایی که در عمرم دیدم عمل کرده و به راحتی از کنارم گذشت .

تا به حال پشه ای نبوده که بنده را ببینه و مورد عنایت قرار نده ، برایم خیلی غیر قابل باور و جای سوال بود که مقداری از خونم نمکیده و برود ؟!

البته داخل این آپارتمان هوا آنقدرها سرد نیست و کسی غیر از من در اینجا حضور نداره ، نمیشه گفت بی میلی پشه ی محترم نسبت به نیش زدن بنده از روی سیری ایشان بوده ، بگذریم حدودا دو ساعتی طول کشید تا کارم تموم شد و توی این مدت بارها به سراغم اومد و سربسرم گذاشت ، اینم با ما شوخیش گرفته ، خدا را شکر که بنده خدا کاری باهام نداشت و فقط شیطنتش باعث میشد حواسم رو جمع تر کنم .

گرسنه شدم ، داشتم شاممو گرم می کردم ( منظورم ؛ نصف النهاره ) که همسرم از شهرمون زنگ زد و گفت اومدم بیرون واسه و درجه ی آب ماشین تا آخر اومده بالا ( منظورش؛ جوش آورده ) و نمیدانست چی کار کنه ، گفتم فقط دو روزه که این ماشین از تعمیرگاه ترخیص شده ، تمام کاراش انجام شده و منطقا نباید این اتفاق بیفته ، به هر حال ، گفتم صبر کن تا به مکانیک مربوطه تلفن بزنم و راهنمایی بگیرم .

مکانیک گفت ؛ با توجه به سردی هوا ، ( آخه این روزها هوای مشهد به مراتب از تهران سرد تره ) ،  ماشین را خاموش کنند و پس از پایین آمدن درجه ی آب تا منزل بروند اشکالی نیست ، ان شاءالله فردا صبح در خدمتتون خواهم بود .

بالاخره توی این کشمکش و تلفن بازی تا وقتی که عیال و ماشین به سلامت به منزل برسند ، خدا را شکر ، شام مربوطه از دهن افتاد و اصلا نفهمیدم که چی خوردم .

 حالا ، ساعت تقریبا نزدیک ۲۳:۰۰ بود و رفتم که بخوابم ، اما حواسم به حضور پشه محترم در مهمانسرای شرکت بود ، مثلا با زیرکی لامپ هال را روشن گذاشته و فکر کردم ، طبیعتا ایشان در قسمت نورانی مستقر می شوند و بنده به آرامی در اتاق تاریک و مصون از مزاحمت پشه می خوابم . 

الهی به امید تو

ساعت ۱:۵۰ بامداد صدایی شبیه به حمله ی بمب افکن های فیلم های سینمایی مربوط به جنگ جهانی دوم ، نزدیک گوشم احساس کردم . بله لطف فرمودند و از خواب بیدارم کرد . 

در دلم خطاب به ایشان گفتم ؛ بنده که قصد بدی نسبت به جناب عالی نداشته و ندارم ، مگر مرض داری که مزاحمت ایجاد میکنی ؟!

پشه ی باهوش و زرنگیه ، منو شناخته و ظاهرا فهمیده که ه کش موجوده و نمیخوام از آن استفاده کنم . نمیدونم شاید فکر منو خونده و میدونه باهاش کاری ندارم البته منم مطمئن هستم که او نیز قصد بدی نداشته چرا که نیشم نزد و فقط بیدارم کرد .

منم کم لطفی نمی کنم حالا که بیدار شدم ، در مورد ماموریتش مینویسم تا معروف شود .

اولین پشه ی بی آزاری بود که تا کنون با او برخورد کرده ام .

ای کاش رفتار این گونه پشه ها درس عبرت برخی از آدم های این دوره و زمونه بشه.

خدا یا بی نهایت شکرت بیداری ما از لطف و کرم توست

التماس دعا

 محمد جواد مخبریان Javad mokhberian 

۱۳۹۸/۰۸/۱۹

 

 

 

بنده ,گفتم ,ایشان ,ماشین منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سریال ناب خرید تی شرت سرا لباس شال پیراهن هودی ارزان بلوز سویشرت نقد کره تیراژه رادیو جوان مارکت لاو - مارک لاو تکنولوژی نگاه به زیبایی